بررسی موسیقی فیلم جاذبه، برنده اسکار 2014، ساخته ی استیون پرایس
تا به حال فیلمی مانند "جاذبه" وجود نداشته است. موضوع اصلی فیلم این است که دو فضانورد که نقش آنها را جورج کلونی و ساندرا بولاک بازی میکنند، هنگام تعمیر تلسکوپ فضاییِ هابل دچار سانحه میشوند و در فضا شناور میمانند، ناامیدانه سعی میکنند راهی برای نجات پیدا کنند تا به خانه برگردند. در واقع این عظمت و زاویه ی دید فیلم آلفونسو کارون هست که مخاطبان را به مکانی کاملا جدید میبرد. تا به حال فضا، اینقدر وسیع، زنده، زیبا و ترسناک به نظر نرسیده بود. فیلمبرداری و طراحی این فیلم در بیننده این احساس را بوجود می آورد که فیلم واقعا در فضا فیلمبرداری شده است، اینقدر که این فیلم واقعی به نظر میرسد. چیزهای بیشتری میتوان در مورد این فیلم نوشت تا درخشان بودن آن را توصیف نمود، اما ما اینجا قصد داریم تا در مورد موسیقی فیلم صحبت کنیم، که نقش مهمی را در موفقیت کلِ پروژه ایفا نموده است.
موسیقی فیلمِ جاذبه به آهنگساز انگلیسی "استیون پرایس" تعلق دارد و این دومین موسیقی او در سال 2013 است ( موسیقی دیگر آن برای فیلم کمدی پایانِ جهان است) و واقعا امسال سال پیشرفت او بوده است. پرایس نوازنده ی گیتاری است که اولین حضور خود را در دنیای فیلم با همکاری با ترور جونز در کارهایی چون Dinotopia و "لیگِ آقایان فوق العاده" (The League of Extraordinary Gentlemen) آغاز نمود. قبل از اینکه آهنگسازی خود را در سال 2011 در کمدی علمی تخیلی بریتانیایی "حمله به بلوک" (Attack the Block) آغاز کند، حرکت او به سمت ویرایش موسیقی او را به همکاری با آهنگسازان مختلفی نظیر هوارد شور، آنه دادلی، پاتریک دویل، هنس زیمر و دیوید آرنولد سوق داد. با این دو موسیقی در سال 2013 خصوصا فیلم "جاذبه"، پرایس خود را به عنوان استعدادی جدید در دنیای فیلم با آینده ای روشن معرفی کرد.
مشکل اصلی پرایس در ساخت موسیقی "جاذبه" اعمال نفوذ شخصی بر موسیقی بود. از آنجا که فضا به صورت خلاء است و هیچ صدایی در آنجا وجود ندارد و برای اینکه فیلم تا آنجا که امکان دارد واقعی به نظر برسد، کارون، کارگردان فیلم افکت های صدا را به حداقل رساند- به این معنی که پرایس برای جبران این امر، مجبور بود احساس فیلم را از طریق موسیقی انتقال دهد در حالیکه عناصر افکت های صوتی را هم فراهم میکند. در مصاحبه ای با هافینگتون پست، پرایس گفت: "کارون دوست داشت از صداهایی استفاده کند که توسط فضانورد شنیده میشود. شما صداهایی از داخل لباس فضانوردی آنها خواهید شنید، اگر آنها چیزی را لمس کنند، شما لرزشی را که آنها میشنوند خواهید شنید، اما شما هیچ صدای خارجی ای را نمیشنوید. ما می دانیم که موسیقی مسئول چیزهای زیاد دیگری است. از من خواسته شده بود که سعی کنم صداهایی را ایجاد کنم که صداهایی معمولی باشند. شما صدای انفجاری را در فیلم نخواهید شنید اما ممکن است نوسانات موسیقی ای را بشنوید که آن را انعکاس میدهد. موسیقی کار صداهای معمول و مرسوم را انجام میداد در حالیکه گروه صدا میتوانستند کار جالب خود را انجام دهند".
نتیجه ی نهایی تمام اینها موسیقی ای است که خط باریکی را بین موسیقی سنتی فیلم و افکتهای صدای ناموزون ایجاد میکند و در شرایط عادی این نوعی از موسیقی است که من تمایل دارم از آن دوری کنم. با این حال به دلایلی، فیلم "جاذبه" متفاوت است. موسیقی دارای هاله ای جذاب و گیرا است که توجه را جلب میکند نه با موسیقی ها و ملودی های متن سنتی – با اینکه برخی از آنها وجود دارند – بلکه با تصادم صداها و استایل ها که توجه شنونده را جلب می کند. برخی از صداها زیاد و طاقت فرسا هستند – پالس الکترونیکی که موسیقی را در " Above Earth" (ترک اول آلبوم) آغاز میکند، گوش خراش هستند – اما اینها با نواهای آسمانی زیبا که با تک خوانی و ویلون سل الکتریکی همراه شده اند ملایم شده اند. این شگفتی زمین است همانطور که از بالا دیده میشود.
پالس الکترونیکی دو-نت، شوم و مداوم، در هر اتفاق بدی که برای بولاک و کلونی می افتد آنها را همراهی میکند، از فاجعه ی ویرانگر به عنوان "Debris" تا سیاهی وحشتناک "The Void" و انرژی نفس گیر و احساس وحشت در "Don’t Let Go". بیست دقیقه ی ابتدای موسیقی، ریشه در تاریکی و سبکی غم افزا دارد و از نظر لذت بردن از موسیقی، شنوندگان آن را سخت و غیر قابل درک خواهند یافت. صداهای الکترونیکی ساخته میشوند، همدیگر را میپوشانند و به دور هم میپیچند به طوری که صداهایی ناهنجار تولید می کنند همچنین صدای خواننده و ویلون سل خیلی شنونده را به دنیای زمینی نمیکشاند. سپس در قطعات آشفته و دیوانه وار "Fire" و "Parachute" حرکت به موسیقی بر میگردد که به بالا بردن حس اضطراب کمک میکند.
اولین نشانه های امید از قسمت اول "Don’t let Go” آغاز میشود که مانند قبل همان ارکستراسیون و پالت های الکتریکی را حفظ میکند اما چیزهایی را تغییر و پیچ و تاب میدهد تا صدای الکتریکی ویلون سلِ روح نواز و صدای محزون خواننده را به ضجه و زاری کردن یک درمانده که سخن از فقدان و از خود گذشتگی می گوید تبدیل کند. سپس "Airlock” یک تکنوازی پیانو را اجرا میکند – یک لحظه آرامش در میان آشفتگی. قطعات بعدی مثل "ISS"، "Aurora Borealis"، "Aningaaq" و "soyuz” این روند رویایی را دنبال میکنند که حقیقتا بسیار جذاب است.
قسمت آخر موسیقی، شامل قطعات "Tiangong”, "Shenzou” و "Gravity" است و مدت آن بیش از 16 دقیقه است، اینجا جایی است که بالاخره پرایس اجازه ی حضور تماتیک و محتوای عاطفی را میدهد تا اینکه درخشش را به نهایت کمال خود برساند. "Tiangong” و نیمه ی اول "Shenzou” تماما در مورد درد و ناامیدی است، همانطور که پرایس به تدریج سطوح تنش را از طریق تغییرات گام به گام و لایه بندی تدریجی صدای خواننده بر سازهای اکوستیک و الکتریکی افزایش میدهد. افزایش اثر خواننده و افزایش عملکرد ملودیک ارکستر در نیمه ی دوم ردیف و در سرانجام "Gravity" تسکین را به ارمغان می آورد، موسیقی ای شبیه چیزی که انیو موریکونه ممکن است در یکی از روزهای پر احساسش نوشته باشد، شاید بیانی سرود مانند در انتهای فیلم Queimada یا The Mission را تداعی می کند که به طور شگفت انگیزی قدرتمند و تاثیرگذار است.
جاذبه موسیقی ای نیست که برای همه جذاب باشد. بخش زیادی از آن از صداهای الکترونیکی ناهنجار و غیر قابل انعطاف ساخته شده است و اگر چنین موسیقی ای شما را وادار به فرار میکند، می توان انتظار داشت که با گوش کردن به 15 دقیقه ی ابتدای این موسیقی این کار را بکنید. همچنین هر شخصی که بی درنگ انتظار دارد موسیقیِ فضا، سمفونیک و باشکوه باشد متاسفانه ناامید خواهد شد; موسیقی جاذبه چنین موسیقی ای نیست و پرایس اگر این راه را برای موسیقی خود انتخاب میکرد فیلم را تضعیف مینمود. چیزی که شنوندگان ماجراجوتر خواهند شنید، موسیقی ای جسورانه، مشکل و البته دلپذیر است که توسط یک آهنگساز تازه کار ساخته شده که شنوندگان را همچنان که سرگرم میکند، میترساند و می فشارد، اما پایانی هیجان انگیز و لذت بخش را ایجاد میکند.
* ترجمه اختصاصی معنای موسیقی
نوشته جاناتان براکستون